|
||
GMT+08:00 || 2009-05-07 15:07:43 cri |
fā 發 |
v. 發生;生出: 1: ( فعل) رخ دادن؛ به وجود آمدن یا آوردن: 發生 روی دادن 建發電廠 کارخانه برق تاسیس کردن v. 擴展: 2: (فعل) گسترش دادن: 發育 ︱ 發展 رشد و نمو کردن | بسط و توسعه دادن 面發起來了。 خمیر ورآمده است. v. 打開;發明: 3: (فعل) باز کردن؛ اختراع کردن: 發現 کشف کردن 造紙術是中國古代四大發明之一。 فن کاغذ سازی یکی از چهار اختراع بزرگ باستانی چین است. v. 開始;引起: 4:(فعل) آغاز کردن؛ برانگیختن: 出發 ︱ 發起 عزیمت کردن | برپا کردن 發人深思 شایسته تامل بودن |
fǎ 法 |
n. 法律: ا1: (اسم) قانون: 法律 قانون 合法 ︱ 商標法 مشروع، قانونی | قانون نشان تجارتی n. 辦法;方法: 2: (اسم) راه؛ طریق، شیوه: 用法︱法術 طرز استعمال | هنر تردستی 做法 شیوه انجام کار 解決問題的辦法 راه حل مسئله 他的辦法真多。 |
fà 發 |
n. 頭髮: (اسم) مو: 毛髮 ︱ 白髮 موی بدن | موی سفید 爸爸去理髮了。 پدر به پیرایشگاه رفت. |
fán 煩 |
adj. 心情不暢快;不高興: 1: (صفت) ناشاد؛ ناخوش: 心煩意亂 آشفته و منقلب بودن adj. 又多又亂: 2: ( صفت) هم زیاد هم آشفته: 煩亂 آزرده و آشفته بودن 辦事遇到了麻煩。 |
fǎn |
adj. 和原來不同;方向相背: 1: (صفت) متضاد، برعکس؛ سوی مخالف: 適得其反。 نتیجه کار درست بر عکس شد. 小孩兒襪子穿反了。 بچه جوراب را پشت و رو پوشیده است. v. 翻轉;調轉方向: 2: ( فعل) زیر و رو کردن؛ مخرف کردن: 反問︱ 反省 پرسش را با پرسش پاسخ دادن | به باز نگری دست زدن 她提出相反的意見。 او نظر مخالفی مطرح کرد. v. 對抗;不贊成: 3: ( فعل) متناقض کردن؛ موافقت نکردن: 他的意見受到反對。 |
fàn 飯 |
n. 做熟的糧食類的食品: 1: (اسم) خوراک از حبوبات پخته: 米飯︱ 幹飯 برنج پخته n. 每天按時吃的東西: 2: ( اسم) غذاها در روز: 午飯|晚飯 ناهار | شام 開飯了。 |
fānɡ |
adj. 方形: 1: ( صفت) چهارگوش: 正方體︱ 方塊字 شکل مربع | هیروگلیف های چینی 這張桌子是方的。 این میز چهارگوش است. n. 方向: 2: (اسم) سمت، جهت: 東方︱ 對方 خاور | طرف مقابل 遠方︱ 四面八方 جای دوردست | از همه طرف ها n. 方法: 3: (اسم) روش، شیوه، طرز: 方法 ︱ 千方百計 روش، راه | به هر وسیله ای که باشد adv. 正;才: 4: (قید) درست؛ تازه: 方才 تازه 來日方長。 |
fánɡ |
n. 房子;房間: (اسم) خانه؛ اتاق: 樓房︱ 平房 بنا، ساختمان | خانه یک طبقه 她在書房看書。 |
fǎnɡ 訪 |
v. 探望;拜訪: 1: ( فعل) زیارت کردن؛ دیدار کردن: fǎnɡ wèn ︱ fǎnɡ yǒu 訪問︱ 訪友 دیدار، ملاقات کردن | به دیدن دوستان رفتن 客人來訪 مهمان آمد v. 向人調查打聽: 2: ( فعل) با تحقیق و جستجو به دنبال چیزی گشتن: 察訪 گشتن و رسیدگی کردن، تحقیق و جستجو کردن 記者採訪了一位觀眾。 |
fànɡ |
v. 解除管理: 1: (فعل) آزاد کردن، رها کردن: 放學︱ 放羊 تمام شدن درس ها | گوسفند داری 把關著的鳥兒放了。 پرندان در قفسه را آزاد کرد. v. 展開;擴大;延長: 2: (فعل) دراز کردن؛ گشاد کردن: 放大 ︱ 開放 بزرگ کردن | باز کردن 百花齊放 بگذارید صد گل بشکفد. v. 放置;存放: 3: (فعل) کنار گذاشتن، قرار دادن؛ به امانت سپردن: 存放︱放心 به امانت سپردن | راحت شدن 把書放在桌子上。 |
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |