|
||
GMT+08:00 || 2014-04-04 18:37:12 cri |
網絡音樂臺
|
;;
اشکان، 30 ساله: نخستینبار عشق را در ترم اول دانشگاه تجربه کردم. به یکی از همکلاسیهایم علاقه داشتم. الان اسم آن حالت را عاشق بودن نمیگذارم، ولی مانند کسانی که گرفتار عشق شدهاند، نگران او بودم، دلتنگ میشدم و گریه میکردم. شاید دور بودن از خانه و اقامت در یک شهر دور هم رویش تاثیر داشت، اما حداقل اینطوری بود که فکر میکردم عاشقش هستم. بعد از آن توی این سالها در موارد مشابهی قرار گرفتم، اما اگر بخواهم قویترین احساسم نسبت به یک دختر را در نظر بگیرم، همان بود. هیچوقت برای دلتنگی هیچ کسی اونجوری گریه نکردم. هیچوقت... البته بچه بودم و نمیفهمیدم.
خانم لیائو یی گفت: اولین پسری که من عاشق شدم، همکلاسی من در دانشگاه بود. من تاکنون نسبت به او احساسات بسیار خوبی دارم. هر چند که ما با هم تنها چند ماه باهم بودیم. در دلم، او یک دوست بسیار ویژه است که همیشه در یادم زنده است.
الهه، 31 ساله: نخستینبار که سرکار رفتم، یک همکار داشتم که مثل مامورهای گشت پلیس همیشه با هم بودیم. خیلی خوشقیافه و خوشاندام بود، اما همیشه لباسهای بینهایت مندرس به تن میکرد. برای مثال آستین کاپشنش ریشریش شده بود. من عاشق مهربانی و دلسوزی او شدم. هرجایی بحث میشد، از او تعریف میکردم اما نمیخواستم عاشق مردی شوم که وضعیت مالی خوبی ندارد. چند ماه بعد یک بار او را همراه پدر و مادرش در مرکز خرید تندیس تجریش دیدم. آن موقع بود که فهمیدم پدرش ثروتمند و تاجر فرش است. آن پسر به خاطر شکست عشقی که قبلا تجربه کرده بود، لباس مندرس میپوشید و افسرده شده بود. برای همین تمام علاقهای که بهش داشتم، از بین رفت.
شین یانگ گفت: در سن 14 سالگی من عاشق پسری شدم که آن موقع ما در یک کلاس درس می خواندیم و هرروز باهم بازی می کردیم. در واقع در آن موقع من چیز زیادی از مفهوم عشق نمی دانستم و فقط دوست داشتم که هر لحظه تنها با او باشم. پس از امتحان کنکور، ما به شهرهای دیگر رفتیم و دیگر ارتباط ما آهسته آهسته کم و بعد اصلا قطع شد. ولی احساسات نسبت به او تاکنون در دلم زنده است و احساسات بسیار زیبا و صمیمی ...
سعید، 36 ساله: زمانی که خارج از ایران زندگی میکردم، در فیسبوک با یک دختر آشنا شدم. ما هر روز با هم چت میکردیم. بعد از مدتی چت صوتی و سپس تصویری هم به آن اضافه شد. هیچ روزی نبود که از یکدیگر بیخبر باشیم. رابطه مثل دو دوست نزدیک بود و در خیلی کارها به هم هم کمک کردیم. یک روز متوجه شدم که آن دختر به من وابسته شده، اما از آنجایی که قرار نبود دوباره به ایران برگردم، با خیال راحت رابطه را ادامه دادم. چند ماه بعد اتفاقی رخ داد و مجبور شدم برای همیشه برگردم. با رسیدن من به تهران، آن دختر احساس کرد عاشقم شده و رفتارش عجیب شد. پدر و مادرش که قضیه را فهمیده بودند، به او گفتند حق ندارد من را دوباره ملاقات کند و تماسی داشته باشیم. آن دختر افسرده و لاغر شد، به چند مشاور مختلف مراجعه کرد، اما خیلی طول کشید تا حالش خوب شود. من این خاطره را تعریف کردم تا درس عبرتی باشد برای کسانی مثل من که آینده را در نظر نمیگیرند.
دون دون گفت: من از زمانی که 13 ساله بودم عاشق یک دختر شدم و تاکنون نیز عاشق او هستم. هرچند که به دلیل مشکلات زیاد ما باهم ازدواج نکردیم. ولی او یگانه دختری است که من در عمرم دوست داشته ام. ما اکنون مثل بعضی دوست ها تلفنی باهم صحبت می کنیم و بعضی وقت ها اگر فرصت داشته باشیم باهم قهوه می خوریم و رو در رو صحبت می کنیم. این نوعی احساسات بسیار بسیار زیباست. نخستین عشق در زندگی ما فراموش نشدنی است.
محمد، 46 ساله: خیلی از این که فکر کنند عاشق شدهاند، میترسند. چون همیشه در تاریخ احمقانهترین و خطرناکترین و حتی بزرگترین کارها را کسانی انجام دادهاند که عاشق بودهاند. حتما نباید به یک جنس مخالف عشق ورزید. هر کسی میتواند عاشق اتومبیل یا شغل خودش باشد. من در ده سال گذشته همیشه عاشق کارم بودم به طوری که در آن موفق شدم و به جایی رسیدم که دیگران نتوانستند. اما اکنون به دنبال کسی هستم تا عاشق هم باشیم و بتوانیم زندگیمان را بسازیم.
© China Radio International.CRI. All Rights Reserved. 16A Shijingshan Road, Beijing, China. 100040 |