در روزگاران قدیم، مردی که ماهی های بسیار در کیسه همراه خود داشت از بیابانی کم آب و علف عبور می کرد. او در بین راه درختی کهنسال را دید که شکلی عجیب با سوراخی بزرگ بر روی تنه اش داشت. او که درخت را زیبا و عجیب دیده بود، تصمیم گرفت تا داخل سوراخ را پر آب کند و یکی از ماهی هایش را در آن بیندازد تا به این ترتیب بر زیبایی درخت بیفزاید. فردای آن روز مردی روستایی که از کنار درخت عبور می کرد متوجه آب جمع شده در سوراخ درخت و ماهی درون آن شد. با دیدن ماهی و آب، او بسیار حیرت کرد و به همه اهالی خبر داد که این درخت مقدس است ومی تواند برای ما خوبی و خوشی همراه آورد. آن ها حتی توهین و یا تکیه زدن بر درخت را جرم دانستند... تا این که در یکی از روزها...
ادامه داستان را همین جا بشنوید.