روزی روزگاری جوانی دانشمند و مردی ثروتمند در همسایگی هم زندگی می کردند. در یکی از شب ها یانگ تسی ثروتمند به خانه آمد و در کمال تعجب دید که همه ثروتش را به سرقت برده اند، او با عجله به بیرون خانه دوید و همان لحظه همسایه دانشمندش تسه مینگ را دید و فریاد زد: دزد دزد... این خبر بین مردم شایعه شد که دزد خانه یانگ تسی، تسه مینگ است. تا این که قاضی از مرد ثروتمند خواست دلیل دزد نامیدن جوان دانشمند را توضیح دهد... او گفت، شب قبل از دزدی تسه مینگ به خانه من آمد، آن شب باران شدیدی می بارید...
ادامه داستان را همین جا بشنوید...