در چین باستان ازدواج امری بسیار سخت بود و اگر مردی می خواست ازدواج کند باید مراحل سختی را می گذراند. در این میان جوانی بیست ساله به اسم توئان مدت ها بود که دنبال همسر دلخواه خودش می گشت، اما موفق نمی شد.
توئان روزی به نزد استاد یو رفت و به او گفت: استاد یو مدت ها پیش وقتی بچه بودم پدرو مادرم را از دست دادم. همسایه ما مرا بزرگ کرد و در هجده سالگی همان همسایه شغلی مناسب برای من پیدا کرد. اما حالا هرقدر می گردم نمی توانم دختر دلخواهم را پیدا کنم. استاد یو با تعجب گفت: چطور در بین این همه دختر نتوانستی دختر دلخواهت را پیدا کنی...
برای شنیدن پاسخ توئان، ادامه داستان را همین جا بشنوید...